اگرچه از همه ی وعده ها فراری بود قرار ما فقط این بار بی قراری بود شبی که بار سفر بست، من خودم دیدم تمام شهر غم و درد و سوگواری بود گشاده رویی شان سرسری و ساده ولی هر آنکه زخم به من زد عجیب کاری بود همیشه حال دلم را درست می فهمید درخت باغ که لبریز کنده کاری بود نگاه کردم و خود را به جا نیاوردم به جایش آینه لبریز شرمساری بود چه قدر کشته و یا نه... شهید دارد- عشق چه راه خوب و قشنگی به جان سپاری بود زینب اکبری,شعر معاصر,شعر معاصر فارسی,شعر معاصر ایران,شعر معاصر عاشقانه,شعر معاصر زیبا,شعر معاصر افغانستان,شعر معاصر عرب,شعر معاصر چیست,شعر معاصر جهان,شعر معاصر کوتاه ...ادامه مطلب
من دلم سخت گرفته است از اینمیهمانخانهی مهمانکش روزش تاریککه به جان هم نشناخته انداخته است:چند تن خواب آلودچند تن ناهموارچند تن ناهشیار... نیما یوشیج,شعر نیما,شعر نیمایی,شعر نیمایی کوتاه,شعر نیمایی چیست,شعر نیمایی عاشقانه,شعر نیما دهقانی برای خاتمی,شعر نیمایی+مقاله,شعر نیمایی از سهراب سپهری,شعر نیما برای تولد پسرش,شعر نیما دهقانی ...ادامه مطلب
ه چشم کور از راهی بسی دوربه خوبی پشه ای پرنده دیدنبه جسم خود بدون پا و بی پربه جوف صخره ای سختی پریدنگرفتن شر زشیری را در آغوشمیان آتش سوزان خزیدنکشیدن قله الوند بر پشتپس آنکه روی خار و خس دویدنمرا آسانتر و خوشتربود زانکه بار منت دو نان کشیدن نیما یوشیج,نیما یوشیج,نیمار,نیما فلاح,نیما شاهرخ شاهی,نیما,نیما بانکی,نیما مسیحا,نیما وارسته,نیما نکیسا,نیما حسنی نسب ...ادامه مطلب